۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

خیلی خوشحالم

از صبح کلی دپرس بودم که چه قدر بده که کلاس تربیت بدنی دارم  اصلا حوصله ندارم و کاش می شد غیبت کرد(من اصلا آدم تنبلی نیستم ولی یه قانون تصویب شده تو دانشگاه هست که می گه هر چه تعداد واحد درس کمتر و درس بی اهمیت تر استادش عقده ای تر و این کلاس ما هم مشمول این قانون میشه)خلاصه بعد از کلاس اومدم ایمیلم رو چک کنم که دیدم استادم که برای کارآموزی پیشش بهش میل زده بودم جواب داده و کلی هم ازم تعریف کرده که بابا تو خودت استادی دیگه خلاصه فکر کنم می خواد قبول کنه آخ جوووون
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید                     که از انفاس خوشش بوی کسی می آید
(منظورم فقط کاریه!) 

هیچ نظری موجود نیست: